مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
سلام ای صاحب شأن و مدارج سلام ای دخـتـر باب الحـوائـج تو روح عصمتی معصومه هستی تو از روز ازل در دل نشستی بهشت مطـلـق شـهـر قـمـی تو دلآرام امـــام هــشـتــمــی تــو خلایق گرد رویت در طوافـند ملائک بر درت در اعتکـافـند ز تو خورشید کسب نور کرده ز شرمت ماه، رخ، مستور کرده به سویت هرچه حاجت دار، راهیست گدایی بر درت چون پادشاهیست حـریمت مرکز عشق دو عـالم به این گلزار دعوت کن مرا هم دل پــاک ائــمّــه بــیقــرارت مزار حضرت زهـرا مـزارت بـبـیـن زوّار قـبـر انــورت را که می جویند اینجا مـادرت را عـزادارت زمیـن و آسـمـانـنـد غـم و درد دل تـو بـیکـرانـنـد دلت در طوس و پا در ره نهادی برادرهای خود از دست دادی تو درد و رنج بسیاری کشیدی ولی روی بـرادر را نــدیــدی چو دیدی بیکس و بییار ماندی غمین خود را به شهر قم رساندی تـمام شیعـیـان با قـلب مسرور به استـقـبال تو با شـادی شـور به خاک مقدمت بوسه نشانـدند ز بام خانهها گـل می فـشانـدند ندیـدی تو یـقـیـن در آن مـیانه اثـر از کعـب نـی یـا تـازیـانـه تو دیگـر سـیـلی کـافـر ندیـدی به روی نی سـر دلـبـر ندیـدی ندیدی سنگ بر پیـشانیاش را به روی نیزه قرآن خوانیاش را ندیـدی گـریههای دخـتـران را ندیدی سنگ بازی با سران را نـدیـدی هـمـنــوا بـا آه و نـالـه به زیر دست و پا طفل سه ساله اگر چه غصه و غم کم ندیدی نـگـاه تـلـخ نـا مـحـرم نـدیــدی الا ای چـهـرهات مــاه مـنـیـرم بـرای عـمـهات زینب بـمـیـرم |